همیشه از همان ابتدای آشناییمان در هراس چنین روزی بودم و کابوس خداحافظی
را میدیدم اکنون شد آنچه نباید میشد
خداحافظ دلیل بودنم خداحافظ . . .
شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم / خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم
خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم / در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم
حالا که رفتنی شده ای طبق گفته ات / باشد، قبول…لااقل این نکته را بدان:
آهن قراضه ای که چنان گرم گرم گرم
در سینه می تپید،
دلم بود…
خداحافظ طلوعم / خداحافظ غروبم
خدا حافظ تو ای تنها امیدم / خداحافظ تو ای تنها امیدم . . .
این خیلی مهمه که بعضـی جاها خودت موقعیت رو بسنجی...
بدونه اینکه کسی چیزی بگه...خودت کوله بارتو برداری و بذاری بری...
حالا هرچی که میخواد داخل کولت باشه..عشق..رفاقت..دوستی..آشنایی...
میفهمی منظورمو ؟ یعنی وقتی دیدی دیگه داری سبک میشی...
دیگه موندنت اهمیتی نداره...دیگه نازت خریداری نداره...
وقتی که قبل از اینکه طرفت جوابت کنه خودت پا پیش بذاری...
روشو ببوسـی...دستشو فشار بدی...و برا همیشه بگذری...بری..
میدونم دلت نمیاد..میدونم میشکنی..میمیری...
اما در عوض هیچوقت فراموش نمیشی...
رد پات موقع رفتن تو زندگیش میمونه..به چشم میاد...
گاهی اوقات چنان رد پایی براش باقی میذاری...
که عذاب وجدانش اجازه نمیده هیچکس به رد پات نزدیک بشه...
اون موقس که تو برنده میشی...
و اون با یک دنیا دلتنگی...پشیمونی...و تجربه روزاشو سر میکنه...
و دیگه به هیچ رابطه ای دل نمیده...
منم هرجا که ببینم دارم تحمل میشم..بدونه اینکه حرفی بزنم..
واسه همیشه میرم.........بی صـــدا ... !!!
یکی هست تو قلبم که هرشب واسه اون مینویسم و اون ...
دلم هنوز به دنبالت میگرده.... چه بخوای و چه نخوای .....
میدونی دلم از کی منتظرته ؟!!!
میدونی این چند وقت دلم چی کشید ..... میدونم حتی برات مهمم نیست ....
چقدر تو این اتاق نشستم... نوشتم ... آره برای تو نوشتم ....
اما کو ؟؟!
دیگر نیستی ......
چقدر نوشتم و خوندی اما ....
چرا رفتی .... چرا دیگه حرفامو نمی بینی ... چرا حتی نمیخوای صدامو بشنوی ....
چرا دیگه تو گوشم داد نمیزنی دنیا همینه ..... یه روزی خوب میشه .....
خوب میشه ..... واقعا ؟؟؟؟؟
تو گفتی خوب میشه اما بعد رفتنت بد تر شد ....
میخواستی با رفتنت خوب شه .....
چه جوری بی انصاف.... چه جوری ؟؟؟
من اشتباه کردم ..... برگرد .... تو دیگه تنهام نذار ....
تو بغضو تو صدام شنیدی .... صدام کردی .... تنها برای اینکه دیگه بغض نکنم ...
اما نفهمیدی ..... نه ..... نفهمیدی ...
بغض من تنها بخاطر این بود که ترسیدم بری..... و بعد بغض من .... تو رفتی .....
خیلی راحت ..... رفتی ....همه چی رو فراموش کردی ....
دلم برات تنگ شده بی وفا .....
آخه چرا ....!
تو که گفتی دوست ندارم ناراحت باشی ..... پس چرا رفتی .... ؟!
حرف هایت هر دم تو گوشم میپیچه .....
میبینی قلمم بازم برات مینویسه ......
خدااایاااااااااااااااااااااااا ...
من دوسش دارم..
هنوزم دوسش دارم ..... اما نیست ...... رفت ....
خدایا مواظبش باش .....
خدایا فراموش نمیشه .... اما دیگه نیست .....
میترسم یه روزی برسه که اونو نبینم بمیرم ........
خدایا تنها تو را دارم ..... از کی بخوام که برش گردونه ......
خدایا من که بجز تو کسیو ندارم .....
برش گردون ..... خواهش میکنم ....
داری از چشام میوفتی میدونی دست خودم نیست
آره من ازت بریدم اما تقصیر تو کم نیست
خودت اومدی تو دنیام خودتم عقب کشیدی
با خودت چه فكري کردی واسه من چه خوابی دیدی؟
داری از چشام میوفتی من میگم باید بری تو
وقتشه دیگه نباشی میدونی مقصری تو
عاشقت بودم ولی تو منو دست کم گرفتی
ساده دل ازم بریدی خودتو ازم گرفتی
آری همیشه قصه این چنین بوده است
و فریادش را با فریاد موج های بیتاب یکی خواهد کرد؟
یا در این شب بارانی ...
آن را به نگاه یک غریبه که به ماه خیره شده بسپارد!
عشق یعنی مستی و دیوانگی
عشق یعنی با جهان بیگانگی
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده ها با چشم تر
عشق یعنی سر به دار آویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی در جهان رسوا شدن
عشق یعنی مست و بی پروا شدن
عشق یعنی سوختن یا ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن
عشق یعنی انتظار و انتظار
عشق یعنی هرچه بینی عکس یار
عشق یعنی دیده بر در دوختن
عشق یعنی لحظه های التهاب
عشق یعنی در فراقش سوختن
عشق یعنی لحظه های ناب ناب
عشق یعنی سوز نی ، آه شبان
عشق یعنی یک سلام و یک درود
عشق یعنی معنی رنگین کمان
امشب دوباره غرق در تمنای دیدنت
سرمه ی انتظار به چشمانم میکشم
امشب دوباره تو را گم کرده ام
میان آشفته بازار افکار مبهمم
توی کوچه های بی عبور پاییزی
دستان گرمت را .. نگاه مهربانت را .. شانه های بی انتهایت را
منتظر نشسته ام
بقیه در ادامه مطلب...
ادامه مطلب...
به نام ستاره ی شب تاریکم…یک شب خوب تو اسمون…یک ستاره چشمک زنون…خندیدو گفت کنارتم تا اخرش تاپای جون…ستاره ی قشنگی بود.اروم و نازو مهربون…ستاره شد عشق منو منم شدم عاشق اون…اما زیادطول نکشید عشق منو ستاره جون…ماهه اومدستاره رو دزدیدو برد نامهربون… ستاره رفت با رفتنش منم شدم بی هم زبون… حالا شبا به یاد اون چشم میدوزم به اسمون
هر وقت خواستی تو آسمون یه ستاره واسه خودت انتخاب کنی همیشه اون کم رنگه رو انتخاب کن. چون همه به پر رنگه نگاه می کنن اونم به همه نگاه می کنه
من منتظرت شدم ولی در نزدی بر زخم دلم گل معطر نزدی گفتی كه اگر شود می آیم اما مرد این دل و آخرش به او سر نزدی
خیلی ها نفرین میکنن … تلافی میکنن… اما نه … نفرین من … الهی اونی که دوستش داری تنهات نذاره … تلافی من …. میرم تا به اون برسی … سره راهت نباشم … را): ستی … قد من دوست داره
چو کس با زبان دلم آشنا نیست چه بهتر که از شکوه خاموش باشم چو یاری مرا نیست همدرد ، بهتر که از یاد یاران فراموش باشم
کسي چه مي داند شايد، اين قدر همديگر را دوست نمي داشتيم اگر از دور به تماشاي روح هم نمي نشستيم . کسي چه مي داند اگر آسمان ما را جدا نمي کرد شايد، اين قدر به هم نزديک نبوديم
تویی که بودنت به من همه چیز میدهد، هر جا بروی دلم به دنبال تو میرود...
عشق تو ، حضور تو، به من نفس میدهد هوای بودنت
این دیگر اولین و آخرین بار است که دل بستم ،
نه به انتظار شکستم ، نه منتظر کسی دیگر هستم
تو در قلبمی و تنها نیستی ، تو مال منی و همه زندگی ام هستی...
همین که احساس کنم تو را دارم ، قلبم تند تند میتپد ،
به عشق تو میگذرد روزهای زندگی ام...
به عشق تو می تابد خورشید زندگی ام ،
به عشق تو آن پرنده میخواند آواز زندگی ام
و این است آغاز زندگی ام ، گذشته ها گذشته ، با تو آغاز کردم و با تو میمیرم....
به هوای تو آمدن در این هوای عاشقانه چه دلنشین است ،
به هوای تو دلتنگ شدن و اشک ریختن کار همیشگی من است
بودنم به عشق بودن تو است ، اگر اینجا نشسته ام به عشق این انتظار است
در انتظار توام ، تا فردا ، تا هر زمان که بخواهی چشم به راه آمدن توام
خسته نمیشود چشمهایم از این انتظار ، میمانم و میمانم از این خزان تا پایان بهار
تا تو بیایی و او که به انتظارش نشستم را ببینم ،
تا چشمهایت را ببینم و دنیای زیبایم را در آغوش بگیرم
نمیتوان از تو گذشت ، به خدا نمیتوان چشم بر روی چشمهایت بست ،
بگذار تو را ببینم ، تا آخرین لحظه ، تا آخرین حد نفسهایم....
نمیگویم که مرا تنها نگذار ، تو در قلبمی و هیچگاه تنها نمیمانم ، نمیگویم همیشه بمان ،
تا زمانی که هستی من نیز میمانم ، اگر روزی بروی ، دنیا را زیر پا میگذارم ،
نمیگویم تنها تو در قلبمی، نیازی به گفتنش نیست آنگاه که تو همان قلبمی...
قلبی که تنها تپشهایش برای تو است ،
زنده ماندن من به شرط تپشهای این قلب نیست ، به عشق بودن تو است !